|پارت1|

دیدم کسی نزاشته گفتم بزارم:)

شاید بگم خیلی طول کشید اما بزارید یسری جزییاتو با کلیعاش براتون بگم
سال٫ ٫٫۱۳۹۷دبیرستان پایه هشتم بودم هیچ خبری از گرایشه خودم به دخترا نداشتم. سر کلاس درس نمیتونستم به درس میزو معلم حواسمو کنترل کنم
هربار با برگشتن سر معلم به تخته این من بودم که رومو به عقب میکردم و توجه یسری از بچه هایی که به پشتم بودن با نگاهای کوصکشانه به خود بیارم.
و احساس میکنم به مرور زمان اونام تو بازخوردشون دوست داشتن" دومیز سمت راست من که اصلا دیدی به یه دختر نداشتم به اسم آیلین" خب تو نگاه اول ازش متنفر بودم همینجوری.خب تنها بودم و شاید بخاطره این باشه درست یادم نیست تو اون دوران بهش درخاست دادم دوست باشیم و درخاستمو رد کرد گفت < من کلا عادت ندارم به دوست. و اینا. "خیلی باهاش تو کلمات بازی کردم که بدونم چشه اما خیلی مختصر بود و اون دستاییه که گرفتمشو یه حسه عجیبی بهش داشتم
اره همیچی زیر سره این عجیب‌و اما" ست😂
مثله اینه‌که میدونی اون لحظه تموم میشه میدونیا اما نمیخوای این اتفاق بیفته.
زنگ کلاس خورد و بعد ازاون ما صحبتی نداشتیم دوست ندارم از دخترای دیگه بگم بخاطره همین اشتباه نکنید..
#ادامه
https://wisgoon.com/pin/39227912/ ᥫ᭡